یک روز یک پسر کوچولو که می خواست انشاء بنویسه از پدرش می پرسه: پدرجان! لطفا برای من بگین سیاست یعنی چی؟
پدرش فکری می کنه و می گه: بهترین راه اینه که من برای تو یک مثال در مورد خانواده خودمون بزنم که تو متوجه سیاست بشی. من حکومت هستم، چون همه چیز رو در خونه من تعیین می کنم. مامانت دولت هست، چون کارهای خونه رو اون اداره می کنه. کلفت مون ملت مستضعف و پابرهنه هست، چون از صبح تا شب کار می کنه و هیچی نداره. تو روشنفکری چون داری درس می خونی و پسر فهمیده ای هستی. داداش کوچیکت هم که دو سالش هست، نسل آینده است. امیدوارم متوجه شده باشی که منظورم چی هست و فردا بتونی در این مورد بیشتر فکر کنی.
پسر کوچولو نصف شب با صدای برادر کوچکش از خواب می پره. می ره به اتاق برادرکوچکش و می بینه زیرش رو کثیف کرده و داره توی گه خودش دست و پا می زنه. می ره توی اتاق خواب پدر و مادرش و می بینه پدرش توی تخت نیست و مادرش به خواب عمیقی فرورفته و هرکاری می کنه مادرش از خواب بیدار نمی شه. می ره توی اتاق کلفت شون که اون رو بیدار کنه، می بینه باباش توی تخت کلفت شون خوابیده و داره ترتیب اون رو می ده. می ره و سرجاش می خوابه و فردا صبح از خواب بیدار می شه.
فردا صبح باباش ازش می پرسه: پسرم! فهمیدی سیاست چیست؟ پسر می گه: بله پدر، دیشب فهمیدم که سیاست چی هست. سیاست یعنی اینکه حکومت، ترتیب ملت مستضعف و پابرهنه رو می ده، در حالی که دولت به خواب عمیقی فرو رفته و روشنفکر هر کاری می کنه نمی تونه دولت رو بیدار کنه، در حالی که نسل آینده داره توی گه خودش دست و پا می زنه.
****************************************************************************************************
نلسون ماندلا در کتاب خاطرات خود می نویسد : در مبارزاتم زنم نقش دست راستم را بازی می کرد و در زندان دست راستم نقش زنم را
****************************************************************************************************
دختر اصفهانيه به دوست پسرش ميگه : شب بيا خونه مون , اگه موقعيت خوب بود يه سكه ميندازم پائين .. شب ميشه . دختره يه سكه ميندازه پائين . ولي هر چقدر صبر ميكنه مي بينه پسره نمياد بالا سرش رو از پنچره بيرون ميكنه ميپرسه : چرا نمياي؟ پسره ميگه : دارم دنبال سكه مي گردم . دختره ميگه :بيا بالا . بهش كش بسته بودم . الان تو دست خودمه
****************************************************************************************************
از اونجا كه تو مملكت آمريكا، مثل ما تكنولوژي ماشيني ندارن، هنوز پليس اسبسوار تو خيابونا ميچرخه و ميتونين گهگاهي برين با دمش بازي كنين.
يه روز يكي از همين پليسها سر يه چهارراهي وايساده بوده سوار اسب! يهو يه پسربچهي 7-8 ساله با يه موتور كوچولوي نو و براق پيداش ميشه.
پليسه كه ميبينه موتوره خيلي نو و صفره، به پسره ميگه: پسر كوچولو موچولو، اين موتور رو بابا نوئل بهت داده؟
پسره هم واسه اين كه نزنه تو ذوق پليسه ميگه آره!
پليسه ميگه: خب، پس اين قبض جريمهي 20 دلاري رو هم من بهت ميدم كه دفعهي ديگه يادت نره پلاكشو بهش وصل كني!
پسرههم كه حسابي پكر شده بوده، در حالي كه داشته برگ جريمه رو ميگرفته ميگه: آقاي پليس اسب سوار(!) اين اسب رو بابا نوئل به شما اعطا نموده؟ پليسه هم يه لبخندي از روي مهر و محبت پدري...اِ يعني قزويني...ميزنه و ميگه آره پسرم، بابا نوئل اينو داده بهم!
پسره ميگه: خب پس از دفعهي ديگه كه خواست بهت اسب بده بهش بگو كه دول اسبه رو عوض اينكه رو زينش بنشونه و لباس پليس تنش كنه، از زير تخماش آويزون كنه!
****************************************************************************************************
روزي چهار مرد و يک زن کاتوليک در باري ، مشغول نوشيدن قهوه بودند.
يکي از مردها گفت : من پسري دارم که کشيش است. هرجا که ميرود مردم او را "پدر" خطاب ميکنند.
مرد دوم گفت : من هم پسري دارم که اسقف است و وقتي جايي ميرود مردم به او ميگويند " سرورم"!
مرد سوم گفت " پسر من کاردينال است و وقتي وارد جايي ميشود مردم او را "عاليجناب" صدا ميکنند.
مرد چهارم گفت : پسر من پاپ است و وقتي جايي ميرود او را "قديس بزرگ" خطاب ميکنند!
زن حاضر در جمع نگاهي به مردان کرد و گفت : من يک دختر دارم. 178 سانت قدش است ، بسيار خوش هيکل ، دور کمرش 61، دور باسنش 92 سانت ، با موهاي بلوند و چشمهاي روشن .
وقتي وارد جايي ميشود همه ميگويند : " خداي من !
****************************************************************************************************
اصفهانیه تو اتوبوس کیسه استفراغشو سوراخ سوراخ میکینه ازشیشه اتوبوس میگره بیرون مسافرا اعتراض میکنن چرا نمیندازیش؟؟ میگه برنجاش رو میخام برای مرغامون !!
****************************************************************************************************
دختر چیست :
.
.
.
.
.
.
.
گونه ای از گربه سانان ! بسیار خطرناک !! کاملا بی چشم و رو ! علاقه ی مفرطی به آهن دارد ! جوری که آن را میپرستد !! از جیب پدر و دوس پسر بخت برگشته تغذیه میکند !
در صورت مشاهده این جانور سریعن محل را ترک کرده و به گوشه ای پناه ببرید !!!!
پسر چیست :
.
.
.
.
فرشته !!!!
****************************************************************************************************
ژاپنیه میاد ایران شلوارشو سفت میگیره!
.
.
بهش میگن چرا شلوارتو سفت گرفتی؟؟؟!!!
.
.
میگه:شنیدم ایرانیا تخمه ژاپنی خیلی دوست دارن!!!!!!!!!
****************************************************************************************************
اگر مایلید به کسی لب بدهید به نکات زیر توجه کنید ...
.
.
.
.
.
.
خاک بر سرم مگه مایلید؟؟
بابا مملکت اسلامی هستا!!
میخوایید بهشت و به یه بوسه بفروشی ؟؟؟
نکن برادرمن ، خواهر من بده زشته ، قباحت داره
****************************************************************************************************
عاقا یه روز عشقمو بردم خونه،داشتیم از هم لب میگرفتیم که یهو بابام اومد...واااای..
.
..
.
.
.
.شروع کرد به داد و بیداد کردن..عشقمو گرفت برد توحیاط پرتش کرد،وسط حیاط شی*دش و گفت یه باردیگه تو این خونه قلیون بکشی کشتمت